ببخشید نتم تمون شد مجبور شدم دوباره بخرم
رمان: شیشه یخ زده 💨
پارت: ۳
رفتیم..... با هزار بدبختی راضیش کردم کیانو که بریم
کیان راستی...
کیان اصن تو حال خودش بود اولین باری بود که میدیدم بدون مست کردن انقدر خوشحاله🙃
بهش نگفتم و نخواستم خوشحالیشو خراب کنم سوار مترو شدیم
کاوه: کیاااان کیااان نفست
کیان: دارم نفس میکشم که چیزی زدی؟
نه نفس
کیان: کوووو
اشک تو چشاش جمع شد
بهش نشون دادم بلند شد، ما اینور مترو بودیم اون اونور مترو
کیان رف کنارش نشست
نفس همون کسی بود ک کیان رو ترک کرد💔
نفس هنزفری تو گوشش بود سرشو به عقب گذاشته بود و چشاش بسته بود
کیان وقتی هر حسی، ترس، عشق، تپش قلب و.... بهش دست میده پلک سمت چپش میلرزه اون موقه پلک سمت چپش میلرزید
کیان دستشو انداخت دور گرد نفس.........
نفس غرق آهنگ بود و نفهمید ولی کیان بغلش کرد
نفس وقتی چشاشو باز کرد بغل کیان بود
کاوه استرس داشت ولی فکر نمیکرد نفس که انقدر غد بود انقدر با آرامش رفدار کنه
نفس اشک از چشماش سرازیر شد و گفت.......
پارت: ۳
رفتیم..... با هزار بدبختی راضیش کردم کیانو که بریم
کیان راستی...
کیان اصن تو حال خودش بود اولین باری بود که میدیدم بدون مست کردن انقدر خوشحاله🙃
بهش نگفتم و نخواستم خوشحالیشو خراب کنم سوار مترو شدیم
کاوه: کیاااان کیااان نفست
کیان: دارم نفس میکشم که چیزی زدی؟
نه نفس
کیان: کوووو
اشک تو چشاش جمع شد
بهش نشون دادم بلند شد، ما اینور مترو بودیم اون اونور مترو
کیان رف کنارش نشست
نفس همون کسی بود ک کیان رو ترک کرد💔
نفس هنزفری تو گوشش بود سرشو به عقب گذاشته بود و چشاش بسته بود
کیان وقتی هر حسی، ترس، عشق، تپش قلب و.... بهش دست میده پلک سمت چپش میلرزه اون موقه پلک سمت چپش میلرزید
کیان دستشو انداخت دور گرد نفس.........
نفس غرق آهنگ بود و نفهمید ولی کیان بغلش کرد
نفس وقتی چشاشو باز کرد بغل کیان بود
کاوه استرس داشت ولی فکر نمیکرد نفس که انقدر غد بود انقدر با آرامش رفدار کنه
نفس اشک از چشماش سرازیر شد و گفت.......
- ۲.۷k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط